خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - محدث تکفلاح: «باز هم گریه کرد. دیگر خسته شدم. از یک سو دلم با گریههایش ریش میشود و عذاب وجدان رهایم نمیکند. از سوی دیگر کارم را دوست دارم و نمیخواهم به راحتی رهایش کنم. من آدم خالی کردن شانه نیستم. باید برای حل این مسئله چارهای بیاندیشم.» در چند جمله دغدغه اولیه همه مادران شاغل را گفتم. اگر دور و بر خود مادر شاغلی داشته باشید حتماً در جریان نگرانیهایش برای دور ماندن از فرزندش با کمک مادربزرگها یا پرستار و یا مهدکودک کم و بیش قرار گرفتهاید.
یک رابطه دو طرفه است. از یک طرف مهد کودک خوب و مناسب برای اعتمادسازی مادر باید وجود داشته باشد. از سوی دیگر هم مادر برای سپردن فرزند خود به این نهاد باید تکلیفش را با خودش مشخص کند. خیلی از مادرها برای اینکه نمیتوانند دل خودشان را با سپردن فرزند به مهدکودک صاف کنند، از فعالیت اجتماعی و اشتغال باز میمانند. اما برخی هم هستند که در روند زندگی مهدکودک را انتخاب کردهاند و خود را در منگنه عذاب وجدان نمیگذارند. البته که درصدی از مادرها هم علاوه بر اینکه مهدکودک را برای گذران اوقات کودک خود در ساعات اشتغالشان انتخاب کردهاند، عذاب وجدان را نیز همراه میکنند و دوران خردسالی فرزندشان را با این شرایط سپری میکنند.
«مادری» به تنهایی کلمه پرمعنایی است. از تفسیر معنا که بگذریم به روحیه میرسیم. در چالش «مهدکودک» نظر یک کارشناس را جویا شدیم. میخواهیم بعد از طرح این موضوع با ایشان، بدانیم که آیا مهدکودک برای کودک نیاز است یا نه؟ ضرورت وجود یا عدم وجودش را بررسی کنیم.
انسیه مجذوبی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی با سابقه ۱۵ سال کار با کودک و تسهیلگری و مدیریت مهدهای کودک، با خبرنگار مهر به گفت و گو نشست.
از مهد صحبت کردیم. در حال حاضر دو نوع مهدکودک در کشور وجود دارد. مهدکودکهای خصوصی و مهدکودکهای سازمانی. به نظر شما مهد سازمانی بهتر است یا مهد خصوصی؟
قطعاً خصوصی! به علت محدودیتهایی که وارد است. ما در مهد سازمانی مجبوریم فرزندان کارکنان متقاضی را داشته باشیم. در بین این کودکان همه مدل تربیتی وجود دارد. اگر مهدکودک سازمانی نباشد، بعد از مشاهده موارد تربیتی و در جریان گذاشتن مادر، یا درمان را شروع میکنیم و در صورت عدم همراهی والدین، عذر کودک را میتوانیم بخواهیم. در مهد سازمانی اینطور نیست.
واقعاً حسنهایی هم دارد. مثلاً به لحاظ اینکه دغدغه این را نداری که یک بچه میرود، باید بچه جذب کنم و… دیگر تمرکزت را میگذاری روی فراهم کردن بستر رشد بچههایی که داری. میدانی که ماندگار هستند.
یعنی اصلاً در مهدکودکهای سازمانی نمیتوان غربال کرد؟
نه دیگر. حداقل من ندیده ام. چون مادر وقتی آنجا کار میکند، بهترین جا برای او همین محیط کارش است.
حال دیگر در هزینه هم اگر کمک کنند و برای شاغلین سازمان مذکور تخفیفاتی هم داشته باشد که قطعاً بهتر است.
در بین مادران مهدکودک شما چند نفر خانهدار هستند و چند درصد از مادران شاغلند؟
در مهد کودک ما تعداد کمی از مادرها شاغل هستند. مثلاً شاید ۳،۴ نفر در کل بچهها شاغل هستند.
بچههایی که مادر شاغل دارند تفاوتی دارند؟
به نظر من این مسئله بستگی به مادر دارد. مادری که در عذاب وجدان اینکه «من شاغل هستم» میرود و به صورت افراطی همه چیز را از مهد میخواهد. یا برعکس، به صورت افراطی برای کودکش وقت میگذارد، آسیب است. ولی مادری که میداند شاغل است ولی میگوید: «بچه من در مهد بازیهایی را تجربه میکند که ر رشد او را فراهم میکند. تجربیات مختلف را دارد. بعد از ظهر هم باهم هستیم.» حتماً حال خودش خوب است. کارش خوب است. با گذاشتن بچه درمهد حالش خوب است و آسیبی هم او و کودکش را تهدید نمیکند.
ولی مادری هم داشتیم که توقع دارد چون او در کنار فرزندش نیست، ما این نبود را باید جبران کنیم. این مادر حتی با این حرفها هم حالش خوب نیست. نه با خودش نه با مهد و نه با کارش. بچه این حال ناخوب را از او میگیرد. در واقع می گویم که از یک سنی به بعد نیاز بچه از چه لحاظ داشتن دوست و چه به لحاظ بسترهای تجربیات متفاوت است. اینها نیاز طبیعی اوست. در خانه مگر چند نفر اطراف شما هستند که به او بگوید: «من این بادکنک را دوست دارم. نوبت را رعایت کنیم. بازی کنیم» یا «لازم است که صبر کنم تا مداد به من برسد.» اینها احتمالاً (با شرایط امروزی) فقط در مهد میتواند به یک بچه منتقل شود. مگر اینکه خانوادهای ۶،۷ فرزند داشته باشند. که البته آن هم تجربه متفاوتی دارد. چون خواهر و برادر هم همسن او نیستند و هم برای زمانهای طولانی با هم نیستند.
شاید یک جایی با پدر و مادر مشغول چالش بشوند در حالی که ممکن است پدر و مادر با گذر زمان و درگیریهای روزمره آن چالشها را یادش برود. اما اینجا (در مهد کودک) لازم است که چالشها حل بشود. برای همین من خیلی اینکه مادر شاغل باشد یا نباشدرا دخیل نمیدانم. مگر در مواردی که خود مادر دچار عذاب وجدان باشد.
مثلاً شغلهایی که زمان خیلی طولانی دارد و باعث میشود که بچه مادر را نبیند یا شبیه چنین دلایلی. در غیر این صورت نه تنها آسیب نیست حتی زمانهایی برای رشد اوست. حال بچه هم که خوب است. در نتیجه اوضاع به خوبی پیش میرود.
البته در مورد مهدکودک این نکته را باید بگویم که رویکرد مهدها فرق دارد. ما باید باور کنیم که مهدکودکها قرار نیست رویکردشان تربیت باشد. قرار است بستری برای تجربیات متفاوت بچه به وجود بیاورد. قرار است کاری بکند که بچه نجاری کند، آب بازی کند، کاردستی درست کند. اگر اینطور است و این شود که خود مادر قبول میکند که نمیتواند اینقدر اسباب بازی در خانه در اختیار بچه بگذارد، در حالیکه او کیف کند. از طرفی مادر هم که کارش را بخشی از هویتش میداند حال خوبی دارد. در این شرایط در مهد کودک بچه دارد بسترهای متفاوت را تجربه میکند و خوشحال است. مادر هم دارد کارش را انجام میدهد که برای مادر یک بخشی از هویت اوست.
یعنی مهدکودک جایی برای تربیت نیست؟
من ظهر (برای خداحافظی) به بچهها میگویم: «با یک عالمه خاطره خوب شما را میبینیم.» مادر هم یک عالمه خاطره خوب را از کارش میآورد. بچه هم خاطره خوب دارد.
اول اینکه من نمیدانم چطور مهدها تربیت میکنند؟ وقتی ۵۰ بچه با ۵۰ رویکرد تربیتی متفاوت و سبک ارزشی متفاوت هستند، تربیت معنا ندارد! ولی خوب است بدانیم که بچه من در این محیط دارد تجربههای مختلف کسب میکند که من در خانه محال است آن حجم از کثیف کاری را به او بدهم.
یک مادر چگونه باید اعتماد بکند که بچه را به مهد بسپارد؟
بگذارید از این منظر نگاه بکنیم. من احساس میکنم که پس از کرونا فاجعهای رخ داده است چون مهارتها و بازیهایی که الان برای بچه سه سالهام در مهد انجام میدهم را قبل از کرونا با شیرخوار انجام میدادم. در همین حد! چرا؟ چون بچه در این مدت بازی ندیده! روشهای مختلف بازی را تجربه نکرده! انسان ندیده است! من به شوخی می گویم این بچهها محصول ناب کرونا هستند.
این کودکان از لحاظ مهارتی و از لحاظ حرکتی از لحاظ عاطفی در سطح بسیار پایینی هستند. اتفاقاً برای این دسته از بچهها لازم است که وارد محیطی مثل مهد شوند.
بچههایی که این همه مدت در خانه بودند چه جوری تربیت شدهاند؟ یک بخشی از تربیت در بستر جامعه شکل گرفته است. چون ما انسانهای اجتماعی هستیم. برای همین اسم داریم. چون ما در بستر جامعه رشد میکنیم و یکسری از اخلاق همدلی را باید معنی کنیم. کجا معنی میکنیم؟
من تنهایی مدل یاد بگیرم؟ گیرم که یاد گرفتم. وقتی که نمیتوانم آن را اجرا کنم چه مهارتی است؟ پس مسئولیت پذیری کجا شکل میگیرد؟ وقتی نگاه این است که یک سری از فعلهایی که ما یاد میگیریم به خاطر این است که در جامعه آن را نیاز داریم. احساساتی که مادر به او یاد میدهد کجا باید بروز پیدا کند؟
به چه علت مادرها به مهد اعتماد نمیکند؟
بعضی مهدها که ما میبینیم رویکرد شان، رویکرد درستی نیست. وقتی مادر ۲،۳ مهد اینگونه را دیده است، معلوم است که اعتماد نمیکند. اما اگر فضای مهد را دوست داشته باشد و رویکرد مهد را دوست داشته باشد، اتفاقاً حال او بهتر است و میگوید یک برنامه هم برای ما بگذارید. یعنی هر دو با حال خوب پیش میروند. یک بخش عظیمی از آن این است که مهد باید بسترهای رشدی متفاوتی برای بچه بگذارند. یک بخشی از آن هم این است که مادر باور کند بچهای که هم سن خود را ندیده است و دوست ندیده است آسیب است.
یک بخش آن هم این است که در نظر بگیر من مدیر مثلاً ۷۰ بچه را از ساعت ۸ صبح تا ۲ بعد از ظهر میبینم. ۷۰ بچه را بزرگ کرده ام و هر روز آنها را دیده ام. طبیعی است که استرس من در مقابل وقایع تکراری کمتر میشود و این برای من عادی میشود. ولی باید قبول کنیم برای مادر یک فرزند ۵ ساله، عمر مادری همان پنج سال است.
مادری که به تازگی مادر شده است و در برابر اتفاقات نمیداند چه کار بکند، به من که ۷۰ بچه را دیده ام و میدانم که این گریه طبیعت ذهن است، اعتماد میکند. لازمه سنش است. لازمه زندگی که ما آن را حل میکند.
ضمن اینکه مادرها گناه دارند. تا وقتی کرونا بود به این دلیل بچهها در خانه محبوس بودند. به آنی که از کرونا آمدیم بیرون آلودگی هوایی که تمامی ندارد درگیرمان کرده است. مگر چقدر میتوانید بچه را در خانه نگهداری دارید؟
در خانوادههای بزرگ تعداد بچه زیاد بود و همه با هم همبازی بودند. الان خانوادهها خیلی کوچکاند.
ما یک عالمه دختر عمو و پسرعمو بودیم. نیاز به همبازی برآورده میشد. اما الان اگر کودک را به مادر و مادربزرگ بسپریم و مهدکودک نگذاریم، بچه دارد با یک آدم ۵۰ ساله ارتباط میگیرد. وقتی پیش من میآید دایره لغات عجیب و غریب! این کودک همدلی بلد نیست، چون مادر بزرگ بوده است که همیشه او را پشتیبانی می کرده است. حمایت می کرده است. میآید داخل مهد میبیند که اینطور نیست. دنیا یک شکل دیگر است.
بچه لازم است که چالشهایش با آدمهای همسن خودش را داشته باشد. نیاز به همبازی را از ۳ سالگی به صورت ملموس دارد. به خاطر همین قدیم این صورت دیگر برآورده میشد. الان سبک زندگی آپارتمانها، نوع برخوردها، نوع رفت و آمدها که عجیب و غریب است.
همین که وقتی خاله ای نیست، چگونه دختر خاله و پسرخاله باشد؟ وقتی من مادر فرزند آوری نمیکنم، دختر خاله و پسرخاله ندارد. نیاز به بچه را باید برآورده کنیم. پس پدر و مادر مهارتهای او را باید در یک بستر دیگر رشد بدهند و این بستر قطعاً مادربزرگ و پدربزرگ نیست.
مهد کودک رفتن کودک آسیب هم دارد؟
ببینید من به مادرها می گویم که اگر بچه شما در خانه ۵۰ لغت یاد میگیرد و احتمالاً صحبت بد و فحش در آن نیست، در مهد ۵۰۰ لغت یاد میگیرد و قطعاً ۲۰ تای آن حرف نامربوط است. بچه شما در خانه ۲۰ مهارت حرکتی یاد میگیرد و صحیح و سالم است، در مهد ۱۰۰ تا حرکت یاد میگیرد ولی ممکن است دست و پای او هم بشکند. بچه شما در خانه پایش احتمالاً سالها به بیمارستان و دکتر باز نشود. در مهد ارتباط دارد دوست دارد ولی هزار بیماری بعد هم میتواند بگیرد. ولی اینها هزینه دستاورد است. و قطعاً دستاوردهای بیشتری دارد. مهد درست، تاکید میکنم مهد درست میتواند در سبک زندگی و حل مسائل خیلی راهگشا باشد. در عین حال که مهد غلط میتواند بسیار آسیبزننده باشد. میتواند اضطراب جدایی به وجود بیاورد. میتواند ترس از جامعه به وجود بیاورد. ولی مهدی که در واقع هم ارزش با خانواده است احتمالاً این سه چهار مورد آسیبی که گفتم را شامل نخواهدشد. حداقل پساکرونایی اینطور است.
شرایط مهدکودکهای الان چگونه است؟
خیلی خوب نیست. یک بخشی به لحاظ ساختمانی است. حداقل اولین گزینه ساختمان است. دومین گزینه آدمهایی که می آیند. در کار با کودک لازم است که رشد شخصیتی حداقل داشته باشند. دانشی داشته باشند که یک بخشی هم خانواده است. نگاههای غیر معقولی که مهدها دارند و به طور کلی خیلی خیلی جای پیشرفت دارد بخشی به خود مهد برمیگردد و بخش قابل توجهی از آن به توقعهای خانواده.
اگر بخواهیم سطح اعتماد مادرها را به مهدها ارتقا بدهیم چه پارامترهایی را باید رعایت بکنیم؟
یک بخش مهم آن مربوط به پشتیبانی ساختمانی و اجارهای است. مهدی که دغدغه پرداخت اجاره هنگفت را دارد لازم است این مبلغ را با گرفتن بچه پر کند. لازم است که بچه بگیرد، شهریه بگیرد، تا اجاره بدهد. هر چیزی که بتواند تامین کند، همان هم پرداختی او است.
لازمه آن این است که فستیوالهای عجیب و غریب میگذراند. یک جوری که اجارهها پر بشود. اگر در این بخش حمایت بشود، ساختمانی (که بعید میدانم که ساختمانی مخصوص کودک داشته باشیم) و سالن و فضای مخصوص مهد کودک باشد، بخش قابل توجهی از کار راه میافتد.
البته که قطعاً بخشی از آن برمی گردد به کسی که میخواهد کار کودک را انجام دهد. حداقل باید سواد داشته باشد. رویکردها را آشنا باشد. تحصیلات مربوطه را داشته باشد. دورههای مختلف را گذرانده باشد و خلاصه بتواند در این مسیرموثر باشد.
توصیه به مادران؟
میگویم که سهم فاعلی خود را هم ببیند. یعنی کارهایی که میتواند بکند را ببنید. من اینقدر آدمهایی را دیدهام که گشته اند و بچههای هم ارزش خودشان را جمع کرده اند و مهد خانوادگی راه انداخته اند. طبیعت گردی داشته اند و در آخر هم مهد خودشان را راه انداخته اند.
یا اینکه به یک مهد مراجعه کردند. صبر کردهاند که حالا ببین مهد را دوست داریم؟ ساختمانش خوب است؟ مدیر خوب است؟ صبر کنیم و درستش کنیم. اینکه بنشینیم خانه و بگوییم خب بچه را بزرگ میکنیم، پاک کردن صورت مسیله است. از یک جایی به بعد خسته میشویم و روح و روان اصطکاک پیدا میکند.
یک جایی هم میرسد که مادر بچه را میگذارد مهد که نمیتوانم یک روز هم تحملش کنیم. او را جذب میکنیم ولی اگر از روز اول به این فکر بود که حالا اگه مهد هم اشکالی دارد میایستم و درستش میکنم همه توقعات را لازم نیست از طرف مقابل داشته باشیم.
مثلاً اگر پنج مادر هستند و بروند یک مهد و بخواهند چیزی درست بشود درست میشود. یک بخشی هم به توقعات پدر برمیگردد. دوطرفه است.
نظر شما